عمر بگذشت به تاریکی و در بوالهوسی
سال هاست نبودم به کوی تو به قدر نفسی
امید به جان من بیچاره اگر هست که هست
زان سوست که خوان کرم تو هست گسترده بسی
عمر بگذشت به تاریکی و در بوالهوسی
سال هاست نبودم به کوی تو به قدر نفسی
امید به جان من بیچاره اگر هست که هست
زان سوست که خوان کرم تو هست گسترده بسی
من که باشم که گرفتار تو باشم
من که باشم که خریدار تو باشم
من که باشم یا نباشم فرق نیست
من که باشم که سپهدار تو باشم